در این بحث راجع به لیبرالیزم، دموکراسی و حکومتهای لیبرال-دموکرات (مانند آمریکا) بحث و گفتگو خواهیم کرد. قبل از آنکه به بحث اصلی بپردازیم، کمی مقدمه و تعاریف:
لیبرال (در مفهوم سیاسی خود) به معنای قائل بودن حداکثر ارزش برای آزادی فردی در ابعاد سیاسی و اجتماعیست.
دموکراسی به عنوان ابزاریست برای پیادهسازی مکانیزمهای حکومت.
لیبرال در لیبرال-دموکراسی به معنای لیبرالیزم سیاسیست، یعنی محافظت حداکثر از حقوق یک شخص در برار حکومت.
سکولاریزم یک وظیفه در این زندگیست که با توجه به نکات خالصا انسانی استخراج شده است. مخاطب سکولاریزم آنهایی هستند که یکتاپرستی را نامناسب، غیرقابل تکیه، غیرقابل تعریف یا غیرقابل باور میدانند. ۳ رکن اساسی در سکولاریزم وجود دارد:
- رشد دادن این زندگی بر مبنای مادی
- علم تنها پروردگار انسان است
- کار خوب کردن خوب است. حتی اگر هیچ خوبی ای جز زندگی جاری وجود نداشته باشد، همان خوبی نیز خوب است
در American Declaration of Independence عبارتی آمده است (که حرفهای لاک انگلیسی را متبلور میکند) «همه انسانها برابر ایجاد شده اند. ایجاد کننده آنها به آنها حقوق خاصی داده که در میان آنها زندگی، آزادی و دنبال کردن شادمانی وجود دارند. برای تضمین این حقوق، حکومتها در میان انسانها برقرار میشوند و قدرت به حق خود را از اجازه و وکالت حکومت شوندگان دریافت میکنند.»
دموکراسی هرچند به طور ظاهری مفهوم خوبیست، اما در حکومتهای لیبرال-دموکرات هرجا که دموکراسی با لیبرالیزم در تقابل قرار گرفته است، لیبرالیزم که سرچشمه اصلی انسانیست (و دموکراسی تنها یک راه پیادهسازی آن) دموکراسی را کاملا وتو و فدا کرده. در ادامه به بررسی چندین مثال در این راستا میپردازیم.
لیبرالیزم نیز ابتدا مفهومی بسیار انسانی، خوب و زیبا به نظر میرسد، ولی کاملا با ادیان الهی در تضاد است. در ادیان الهی مانند اسلام، هدف اصلی دین برای جامعه، برقراری عدالت اجتماعیست و هدف اصلی دین برای فرد، سعادت دنیوی و اخروی وی است، در حالی که در لیبرالیزم هدف ایدئولوژی برای جامعه، آزادی فردیست ( که کاملا در تضاد مستقیم با عدالت است ) و هدف ایدئولوژی برای فرد، شهوترانی و رشد صرفا مادیست.
تقابلهای دموکراسی و لیبرالیزم :
در عمل دموکراسیها محدودیتهای خاصی بر روی آزادیهای خاصی دارند. به عنوان مثال حق نشر یا کپیرایت و قوانین بر ضد آبروریزی که در اکثر کشورهای دموکراتیک موجودند. گفتن هرگونه سخن ضد دموکراسی هم در دموکراسی ممنوع است. همچنین هر تلاشی برای زیرپا گذاشتن حقوق انسان (لیبرالیزم) و تلاشی برای صحیح نشان دادن یا ارزش نهادن به تروریزم در دموکراسی ممنوع است. به عنوان مثال ماهوارههای حزبالله در آمریکا ممنوع شدهاند. Hate Speech یا حرفی که بوی نژادپرستی و بدآمدن از نژادهای دیگر دهد نیز ممنوع است.
به مرور حساسیتهایی بر روی این ممنوعیت ها به وجود آمد ولی طرفداران آنها با سخنانی مثل آنکه « اینگونه اعمال برای حفظ دموکراسی و حفظ آزادی لازم است، به عنوان مثال کسی که سخنرانی در تمجید از کشتار جمعی کند، حق زندگی انسانها را زیر پا گذاشته است.» و پروپاگاندای عظیم، این قضیه را منتفی کردند. در ادامه این ادعاها، دموکراسی میتواند مخالفان خود را تنها تا حدود کمی در بر بگیرد، یعنی گروههای کوچکی از مردم میتوانند از حقوق طبیعی مردم (مانند حق رای) به خاطر عدم تمکین به دموکراسی و تمام شرایط آن محروم شوند. البته بعضی مدعی شدهاند که این تعداد کم فقط در کمیت است نه در کیفیت و اینگونه محدودیت گذاری با حکومتهای غیر دموکراتیک نیز فرقی ندارد، زیرا در آنها نیز گروه کوچکی از مردم مخالفین را تشکیل میدهند و میتوانند از حقوق محروم شوند!
در حکومتهای دموکرات، مباحث غیر دموکراتیک مانند رد هولوکاست ممنوع هستند. اعضای گروههای کومونیستی، فاشیستی و نازی نیز از حق رای و حقوق کاری و اجتماعی بهرهای نمیبرند. رفتارهای تبعیض آمیز نیز به شدت محکوم و ممنوعاند (!!) به طوری که در در کانادا فردی که از پرینت کردن تصاویر یک همجنسباز مرد خودداری کردهبود، به دلیل تبعیض قائل شدن به پرداخت ۱۴۵ هزار دلار جریمه محکوم شد. مابقی حقوق در دموکراسی نیز بر اساس کشورها تفاوت میکنند، به عنوان مثال حق اسلحه در آمریکا محفوظ است و همچنین Double Jeopardy، یعنی محاکمه چندینباره به خاطر یک جرم، در آمریکا وجود ندارد.
نتیجه کلی که از این مثالها و موارد بسیار و مشابه دیگر برداشت میشود آنست که دموکراسی برخلاف اسم و تعریف نادقیق خود، برده لیبرالیزم شده و زیرساختی برای پیادهسازی عدالت نیست، بلکه ابزاریست برای مشروعیت بخشیدن به آزادیهای فردی و لیبرال.
به عنوان خاتمه ذکر این نکته الزامیست که در حکومت جمهوری اسلامی نیز، اسلام ایدئولوژی و زیرساخت دینی حکومت است و جمهوریت تنها راه پیادهسازی انتخاب شده این زیرساخت. هرجا که جمهوریت با اسلامیت در تقابل باشد، به ناچار و به حق جمهوریت کنار رفته و اسلامیت حرف اول را میزند، یعنی دموکراسیای که ولایت فقیه را نپذیرد، در جمهوری اسلامی جایگاهی ندارد و پذیرفته نیست.
2 comments On دموکراسی فدای لیبرالیزم
dar vaghe mikhasti begi democracy be tanhayi manie mostaghele khodesh o dare amma vaghti kenare liberalisms gharar migire manie vagheisho az dast mide hamin etefagham vase jomhuriat miofte vaghti kenare eslam gharar migire
در واقع هدف این نوشته آنست که نشان دهد زیرساخت انسان شناختی یک جامعه بر زیرساخت جامعه شناختی آن (به ترتیب در این نوشته لیبرالیزم و دموکراسی) اولویت دارد و در طور یک دیگر هستند نه در عرض یکدیگر. همانطور است هنگامی که از جمهوری اسلامی سخن می گوییم.